سال نو !
سال پیش سفره ی هفت سین ،سبزه ی عید،تنگ ماهی ،مادر... پدر...!
لحظه ی تحویل سال با عشق خود ،عشوه وتنازی هایی دگر
سال پیش بلبل ،ترانه ، یاسمن
شورو امیدو شرر در جان من
سال پیش عیدی بابا ،جلد قرآنی و چند دست دعا
خواهش خوشبختی و بخشش ز هم ، به در گاه خدا .....
.......
سال پیش بر کاممان تا این که یک سالی گذشت
ناگهان بر ما و من نتوان بگویم گه چرا این گونه گشت
باد سردی ،ابر چرکین ،طوفان از نا کجا آبادی ،هایی رسید
زندگی ، شادی ،امید را در وصف لحظه،از هم درید.
........
سال نو بابا نبود، مادر گریست
نان و آب و سفره ی هفت سین هم دگر رنگی نداشت
سال پیش با رفتنش بابا اسیر خاک شد !
آب خشکید ،نان سوخت ، شادی پرید
عشق عاشق هم اسیر مردم ناپاک شد
سال نو بر ما دگر رنگی ز خوشبختی نداشت !!!
سال نو بر ما دگر طعمی ز بی دردی نداشت !!!
هر چه شد ،یا هر چه بود، سالی که رفت برمن به سان خواب بود.
یا که نه ! بی گمان در سال نو دیگر خدایی هم نبود !